دانلود در لینک زیر
ویژه نامه خبرآنلاین در سالگرد عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور ایران / سخنان آیتالله خامنهای در مجلس شورای اسلامی، سال 1360
متن سخنان آیتالله خامنهای در مجلس به شرح زیر است:
«در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشتسازترین صفحات تاریخی ایران رقم زده میشود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه که رضای اوست، هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبهی هوی و هوس نگه دارد. و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک، فرصت و تکلیف گفتن و افشا کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند، یاری کند.
مخاطب این سخن، شما نمایندگان مردم هستید و آنگاه همهی ملت ایران و بالأخره تاریخ و نسلهای آینده که در کار ما به دقت نظر خواهند کرد و من با این توجه، در محضر خدا و در حضور شما و همهی کسانی که این سخن را خواهند شنید، اعلام میکنم که اینجانب آقای بنیصدر رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم.
پیش از آن که به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم، لازم میدانم که اول کفایت سیاسی را که در اصل 110 قانون اساسی به آن اشاره شده، معنا کنم.
کفایت سیاسی یعنی این که شخص برای ادارهی مسئولیتی که بر عهدهی او گذاشته شده، کافی و صالح نباشد. فقدان کفایت سیاسی یعنی در هنگامی که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده، فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل 115 قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوی، اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و مدیر و مدبر بودن میداند. هرکدام از صفات بالا که در شخصی نباشد، وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است.
با این زمینه، اکنون میتوان به بررسی وضع آقای بنیصدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت. دربارهی عدم کفایت آقای بنیصدر، یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان، برادران مطالبی قبلاً اظهار کردند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطلب داده نشده است، و به عکس برخی از مخالفان به جای آن که دلیلی بر کفایت آقای بنیصدر بیاورند و یا دلایل موافقان طرح را رد کنند، غالباً با تکیه بر شعار و احساسات سعی کردهاند حقیقت را بپوشانند.
لازم میدانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث، دربارهی مخالفت صحبت کردهاند و فرصت را مغتنم شمردهاند تا حرفهای دل خود و حتی نظرات ویژهی خود در مخالفت با جریان فقاهت را که امروز در برابر تخلفات و عدم صلاحیتهای آقای بنیصدر مقاومت میکند، به عنوان دفاع از آقای بنیصدر در این تریبون بگویند.
این عمل تا به آنجا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آن که حتی یک کلمه دربارهی عدم کفایت آقای بنیصدر در مجلس گفته باشد، اظهار داشت که دلایل ادراک شده مربوط به تخلفات آقای بنیصدر است نه مربوط به عدم کفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوهی مقننه در قوه قضائیه است.
در اظهارات مخالفان طرح، اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنیصدر را به یک دشمنی شخصی با بنیصدر یا به یک جریان حزبی یا سیاسی برگرداند و این برخلاف واقع است.
این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست. یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنیصدر را با همهی عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمیاندیشیدیم، یقیناً نه آقای بنیصدر و نه شاید همین برادران، ما را به انحصارطلبی و قدرتگرایی و امثالهم متهم نمیکردند.
ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند و به خاطر مسئولیت سنگینی که در شورای انقلاب برعهده داشتیم، همواره در برابر جهتگیریهای غرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به دست آنان گسترش مییافت، مقاومت میکردیم و این برای آقای بنیصدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت، غیر قابل تحمل بود و همین بود که آن همه اتهامها و اهانتها را به دنبال میآورد.
یکی از مخالفین طرح به عنوان دفاع از آقای بنیصدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهرهبرداری قرار داده و جو را متشنج کردهاند و مجال سخن برای او نگذاشتهاند.
این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنیصدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیهای داد که با این که سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک در مقابل دولت و به شورش و برهم زدن نظم عمومی کرده بود، اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رادیو و رسانههای گروهی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن، بسیاری از رادیوهای وابسته به شبکهی تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود.
اگر آقای بنیصدر در مجلس حضور ندارد، هستند آقایانی که همان ادعاهای بیدلیل و تهمتهای ناروایی را که بیش از یک سال است آقای بنیصدر با استفاده از همهگونه وسائل ارتباط جمعی و بسیاری شیوههای تبلیغاتی تحمیل و بارها در سخنرانی و مصاحبه و مقاله گفته و نوشته و کوشیدهاند تا به خورد اذهان بسیاری از بیخبران دهد و البته هرگز موفق هم نشدهاند. باز هم تکرار کنند و غیرمنصفانه دیگران را شکنجهگر و او را فریاد کننده و دیگران را متعرض و او را مدافع جلوه دهند.
بله آقایان، جای آقای بنیصدر خالی نیست. به جز شما که بلندگویان اوئید، ایشان یک سال و نیم است میگوید و مینویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن همه، اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار میکنید. گفتهاند کاش ایشان شخصاً حضور مییافت و هرچه میخواست هجوم تبلیغاتی نمیشنود. ایشان همهی حرفهای خود را که میگفت تا بر شما نیز یک بار دیگر ثابت شود که وی حرفی را که نگفته باشد، ندارد.
و این دیگران هستند که گفتنیهای فروخوردهای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشتهاند، بر زبان دارند. ما از این برادران گلهای نمیتوانیم داشته باشیم. چرا که پذیرفتهایم که آنچه امروز همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن در افتاده، یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار میکنند، با آقای بنیصدر مخالف هم باشند، نمیتوانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی که امروز بر محور آقای بنیصدر، با دولتمردان مکتبی مبارزه میکند، شامل این عناصر نیز هست.
برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابانها و تشویق آقای رجایی که از آنان به نام حزبالله نام میبرد، این کار را خلاف مصلحت و روشی غیر منطقی دانسته، اظهار داشتهاند که با تحریک مردم هیچ مسئلهای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کردهاند که مردم را آقای رجایی به خیابانها نکشانید. این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است. در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمیتوانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند. نه فقط امروز، در گذشته هم شما نه این حرکت را به درستی میشناختید و نه بر آن توانایی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزهی سیاسی را نمیدانستید. او به مردم تکیه میکند، از آنها مسئولیت میخواهد، به آنها اعتماد میکند، برای آنها ارزش قائل است و مدعیان سیاست از این همه غافل و از خیرات آن محرومند.
روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی از مدعیان که امام را به لحاظ صرف وقت طولانی در اجتماعات فشردهی مردم ملامت میکردند و به جای آن، نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدمهای حسابی را پیشنهاد مینمودند. «حزبالله» که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد، همین مردم کوچه و بازار و همین عامهی مردم متوسط و پایین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند. مجاهد [مجاهدین خلق] و پیکاری و غیره هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد و روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را برسرشان میبارد. در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آنهاست، ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آنهاست، جبههها و پشت جبههها گرم از آنهاست، دشمن نگران حضور آنهاست و امام امت پشتیبان و مدافع آنهاست و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آنها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند.
آخرین نکتهای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم، این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت، وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین ریاست جمهوری میکرد. همین احساس موجب آن شد که ما با این که آقای بنیصدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم، پس از آن که انتخاب شد، از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علیرغم آن همه فشار تبلیغاتی نسبت به جریان خط امام، عکسالعمل نشان ندادم. اما جان کلام اینجاست که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آتشی بیعلاج درمیآید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکنندهی آن و بلندگوی مخالفان آن میشود، آیا باز هم حمایت از او به معنی حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر، منصفانه قضاوت کن.
هیچ حمایتی از بنیصدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام از او را نداشت. اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنیصدر یافته است، حمایت خود را از او سلب کردهاند و این را برای خود تکلیف دانستهاند. شما که به حمایت امام تا اسفند 59 تکیه میکنید، چرا به سلب امام در خرداد 60 تکیه نمیکنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمتآمیز و قابل پیروی است، چرا میان دو عمل امام تفاوت قائلید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب، بر این مردم و بر این جمهوری و بر این همه خون به ناحق ریخته دل بسوزانیم. اختلاف نظرها و دودستگیها را در قضاوتهایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است، دخالت ندهیم و خدا را حاضر و ناظر بشماریم.
دلائل مطرح شده توسط آیت الله خامنه ای
اکنون به اصل مسئله میرسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به زبان دیگری گفته شده، البته دلایلی هم هست که تا کنون ذکر نشده.
1- رئیس جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند. چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسیای است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل میدهند. آقای بنیصدر بارها به نهادهای قانونی بیحرمتی روا داشته و به این طریق پایهی مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه: امضا نکردن لوایح مصوبهی مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی، متهم کردن مجلس شورای اسلامی، اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیسجمهور با بیحرمتی به این نهادهای قانونی، خود را که جزئی از مجموعه دولت است، از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدهی وجود خود اوست، سست میکند که این حد اعلای بیکفایتی است.
2- رئیس جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری اسلامی از او انتظار میرود. تحقیر جمهوری تحقیر رئیس جمهوری است. آقای بنیصدر در یک جملهی کوتاه، جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند: «این جمهوری جمهوری نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم.» در این جملهی معروف و زبانزد فقط از یک چیز ستایش شده و آن شخص ابوالحسن بنیصدر است. هیچ فرهنگی نمیتواند شخصی را که برای بزرگ قلمداد کردن خود، در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر میکند، دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.
3- آقای بنیصدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض میکرد، از هیچ اقدامی کوتاهی نکرد و حتی از این که رویههای تخریبیش اساس جمهوری و استقلال کشور را خدشهدار میکند، پروایی نورزید. شاید امروز بالأخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظرهی کذایی تلویزیونی مطرح کرد، واقعاً چه بود؟ سندهای افشاگرانهای در این زمینه در دست است. بر اساس صورتجلساتِ یکی از جمع مشاوران و همفکران نزدیک ایشان- این صورتجلسه همینجا موجود است- یکی از نقشههای آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن رأی تمایل داد، آقای بنیصدر او را نمیپسندد، با کارشکنیها و مخالفخوانیها جلوی موفقیت او را بگیرند تا بیآبرو و ساقط شود و با یک جدال سیاسی، کارها را خود قبضه کنند.
رفتار نخستوزیر آقای بنیصدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجایی قدم به قدم نشاندهندهی همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است، چنین روشی را نفی میکند و هرگز با آن نمیسازد.
4- در انقلاب و نیز در جمهوری ما که ثمرهی آن بود، ویژگی بارز چشمگیری میتوانست آن را از همهی تجربههای متشابه متمایز کند. «حقیقتگرایی» به جای «سیاستگرایی» بوده. همه چیز در روش و رفتار امام و در خطوط سیاسی داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنیصدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاستبازی را جانشین حقیقتگرایی کرد. نمونهی این رفتار را در ایشان میتوان به وضوح و تکرار دید.
از آن جمله است موضعگیری در مقابل گروهها و گروهکها. پیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محکوم کرد. پس از ریاست جمهوری که به سازماندهی آنان احساس نیاز میکرد، آنها را به خود نزدیک ساخت. کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازماندهی آنان برای ادارهی اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم میشمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همفکری و همکاری آنان با آقای بنیصدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحلهای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه که به خط رجوی است، خطاب به آقای بنیصدر جوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان میباشد. این آقایان خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد میکنند و نظر میدهند، سؤال میکنند و اعلام همفکری میکنند.
از آن جمله از موضعگیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود میکرد. امام را پدر و مراد خود مینامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی میداشت، اما در عمل همهی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار میداد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل میکرد و او سپاه را مکرراً، از جمله در 14 اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت میکوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم مینامید و او بارها آن را رد میکرد. امام قبل از عاشورا به روزنامهها اعتراض کرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقهانگیز و تشنجانگیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمیشود که روزنامهها محدود شوند. امام هیئت سه نفری را حاکم ساخت و او آن را بیاعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیر قانونی اعلام کرد. امام در اسفند 59 روزنامهها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود، او در اولین شمارهی روزنامهاش در فروردین 1360 کارنامهی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنجانگیز منتشر کرد.
یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا و امانت که جزء صلاحیتها و شرایط رئیسجمهور در قانون اساسی به شمار آمده است. صداقت و راستگویی است. آقای بنیصدر این شرط را نقض کرده و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.
مثال، بهرهی بانکی است که قبلاً بارها گفتهام و تکرار نمیکنم. اما مثال برجسته و واضح، مسألهی گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراضهایی که در طی عملکرد روز 14 اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بارها حضور گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامهی خود صریحاً نوشت «مرا گاردی نیست.» در اختیار اینجانب یک پروندهی قطور دربارهی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پروندهی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال 1359 تشکیل شد و حتی از مربیان کرهای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدلل میسازد. از آن همه فقط به یک برگ اکتفا میکنم و بقیه در دسترس است. این نامهای است که آقای بنیصدر در تاریخ 25/3/59 نوشتهاند: «سرکار سرهنگ سیروس پرچمدار، به موجب این فرمان -توجه به تعبیرات بکنید- از تاریخ 11/2/59 به سمت مسؤول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میگردید. ضروری است هرچه سریعتر نسبت به سازماندهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بینظمی در کلیهی مراسم، جلوگیری به عمل آورید. رئیس جمهور دکتر ابوالحسن بنیصدر -امضای او که پای ورقه موجود است.
ایشان با وجود چنین فرمانی، این طور صریح در کارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع کردند مقدمهچینی که بله، ایشان گاردی ندارند. به دنبال شایعهی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریکا برای مقاصدی نامعلوم، ایشان روز 14 اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشار الیه را که آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند، در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد وحضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعهی مسافرت آنان قلمداد کرد.
سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون شایعهی تکذیب شده است، مسلم میسازد. سند: «وزارت امور خارجه، ادارهی گذرنامه. خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و احمد تاجیک، مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام مأموریتی عازم کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامهی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایید. فیش مبلغ چهل هزار یال پول عوارض خروج و چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشار الیهما پیوست میباشد».
البته بعد، در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری، آقای تقوی آن را امضا کردهاند. در کنار این امضا هم با خط آقای تقوی نوشته است که به ادارهی امور مالی ایفاد میگردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال که بابت عوارض هست، ادارهی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت و برگشت را تهیه کنند.
در مورد شایعهی اقامت ایشان در یک کاخ، بارها نوشت و گفت که من هیچ خانهای از خود ندارم و در هیچ کاخی سکونت نمیکنم. اینجانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و دیگران شک ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در کاخ یکی از اعضای خانوادهی رژیم سابق که در مجاورت نخستوزیری که محل کارشان بود و با همان تزئینات و تشریفات دستنخورده باقی مانده، زندگی میکرد. در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی -در پایگاه هوایی دزفول است- اقامت داشت. اینجانب در هر دو محل ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت میدهم. این وضع تقوا و امانت و صراحت ایشان است. آیا با این وجود کسی میتواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است که بارها آن را انکار کردهاند و مثالهای فراوان دیگر.
5- بیشک چهرهی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگینترین وزنهی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنهی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس میکند و نظام جمهوری اسلامی صحنهی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هماکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بیقدر کردن این عظمتها به چه تعبیر میشود؟ به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی اکتفا میکنیم.
اکنون به شاهکارهای آقای بنیصدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجلهی «لوماتن» خبرنگار میپرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنیصدر: «چرا. مسلماً من به او نامه نوشتهام و در اینباره با او صحبت کردهام. امام فقط به اخبار و اطلاعاتی که دریافت میکند و طبق طرز فکر خاص خود عمل میکند. از آنچه میبینیم و تجربهای که در عمل به دست میآورم، این نتیجه حاصل میشود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد که اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد.»
در مصاحبه با «میدل ایست» هم دربارهی محدود بودن اطلاعات امام مطالبی هست که البته این مصاحبه، از مصاحبههای مفصل و تکاندهنده است. در این مصاحبه، دو بار دربارهی امام صحبت میکند و هر دو بار میگوید که به امام اطلاعات نادرستی میدهند. در این تعبیر ایشان، امام یک فرد سادهای است که آنجا نشسته است، میروند و به او خبر میدهند و ایشان هم بر طبق آن خبرها نظر میدهند. -تاریخ این مصاحبه 8/1/1360 است.- در بخش دیگری از همین مصاحبه دربارهی نظام جمهوری اسلامی، آقای بنیصدر میگوید: «قبلاً، یعنی در دوران شاه، لااقل دورنمایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»
در بخش دیگری از همین مصاحبه دربارهی حضور مردم در صحنه میگوید: «لطیفهای در ایران جاری است؛ طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی میفرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کردهام، اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.» بنیصدر اضافه میکند: «این وحشتناک، ولی گویا و پرمفهوم است.» من از ملت ایران میپرسم آیا در ایرانِ شما چنین لطیفهای هست که مضمون آن بیایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بیاعتقاد آقای بنیصدر به انقلاب و خونهای شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟
*مورد ششم از دلایل مطرح شده از سوی آیتالله خامنهای در نسخهی قدیمی روزنامهی اطلاعات موجود نیست.
7- رئیس جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بیکفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بیکفایتیهای دیگری است.
در طول 9 ماه گذشته، یعنی اوایل تشکیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی، آقای بنیصدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بیقانون معرفی کردن، اینها عیناً تعبیرات ایشان است که در مصاحبههای خارجی ایشان وجود دارد و در نزد من هم الان موجود است، آزادی را در ایران به کلی پایمال شده وانمود کردن، شایعهی شکنجه را علیرغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن، جزو شاهبیتهای اظهارات آقای بنیصدر است. به گوشهای از مصاحبه با لوماتن توجه کنید:
آقای بنیصدر: «اکنون دیگر قانون وجود ندارد. چون گذشته افراد را دستگیر میکنند. شکنجه میدهند. کمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشکیل شد و گزارش مسخرهای نیز تنظیم کردهاند. انسان هیچ حقی ندارد. او را دستگیر میکنند و چون زباله از بین میبرند. قبلاً لااقل دورنماهایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»
آیا واقعاً میتوان تصور کرد که این رئیس جمهورِ یک کشور است که دربارهی کشور و نظام خود سخن میگوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنیصدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود میکرد. نامهی سرگشادهی آقای بنی صدر به امام که در آن، همهی این اتهاماتِ بیقدر کنندهی جمهوری اسلامی، به اضافهی نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟
در دست ما سندی هست که چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن میکند. یکی از کارمندان روزنامهی «هرالد تریبون» فاش میکند که در دوم نوامبر 1980 یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگهی در روزنامهی مذکور چقدر خرج برمیدارد؟ او نمیخواست که مشخص شود نامه به صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به صورت خبر درج شود. روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه میکند و وی از آن امتناع میورزد. در روز 16 ژانویه 1981 در حالی که نامهای از دفتر مرکزی «هرالد تریبون» در نیویورک به دست داشت، مجدداً به آن روزنامه مراجعه میکند. در آن نامه دستور داده شده بود که نامهی بنیصدر بدون دریافت وجه چاپ شود و بدینترتیب به توصیهی دفتر نیویورک آن نامه تماماً در صفحهی اول روزنامه درج میگردد.
(در این هنگام حجتالاسلام خامنهای، صفحهی اول روزنامهی هرالد تریبون را که نامهی آقای بنیصدر در آن چاپ شده است، به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان میدهد.)
کوشش آقای بنیصدر در بیآبرو کردن جمهوری اسلامی، بیشک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقهی آنهاست. این کمک را به کمتر از عدم کفایت سیاسی نمیتوان به چیزی تعبیر کرد.
8- کمترین حد کفایت سیاسی آن است: محدودهی مشاوران نزدیکتر و یاران و همکاران رئیس جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوکو مورد سوء ظن پاک باشند. من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنیصدر توضیحات زیادی بدهم، چرا که دربارهی آقای تقوی مطالبی در روزنامه افشا شده بود. دربارهی آقای فضلینژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه بردهاند، لزومی ندارد که وقت را بگیریم.
9- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.
وی بی آن که توجه کند که موجودی ارزی در ماه هشتم سال پایین است، (ایشان آن وقت صریحاً اظهار کردند) نمیتوان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده است، بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از 9 ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این خود او و مؤسسات نزدیکش را محکوم میکند و نه دولت رجایی را. در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بیاعتبار کرد و ضربهی مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد.
او صریحاً اعلان کرد که ما چقدر ذخیرهی ارزی داریم، برای این که آقای رجایی را بکوبد و بگوید که دولت از بانک مرکزی وام گرفته و چه کرده و کم شده، در حالیکه تنظیم پول مسئولیتش با دستگاه اقتصادی کشور، یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی است.
و این که آقای مهندس سحابی دیروز گفت که بنیصدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است. آقای بنیصدر بعد از آن هم که رئیسجمهور شد، خودش یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب. همان وقت با تعیین یک وزیر از شورای انقلاب مخالفت شد. یعنی ماها مخالفت میکردیم و میگفتیم که باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان میخواست خودش کسی را منصوب کند. تفصیلات زیادی دارد. ایشان میتوانست به راحتی یک اکثریت ضعیفی از شورای انقلاب پیدا کند، یعنی آقای بنیصدر از همان وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف به علاوه یک میتوانست پیدا کند و کرد این کار را مثل خیلی کارهای خلاف قانون دیگر.
10- در سیام شهریور 59 حملهی بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنیصدر در یک سخنرانی (17 شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مسموع است، منشأ یک سلسله خصومتهای داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد. آیا بنیصدر در آن هنگام از حدوث قریبالوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هرترتیب یکی از این دو شکلِ بیتقوایی و بیکفایتی بر آن منطبق است. به گمان سرکار، بنیصدر انتظار چنان حملهای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح میکند که خبر داشت، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیریهای سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونهای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شمارههای متوالی کارنامه و در مصاحبهها و سخنرانیهای عاشورا و 14 اسفند و قزوین و اصفهان و غیره به وضوح میتوان دید. اکنون نمونهای را که در ارتباط با حادثهی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه میدهم.
در نامهای که اینجاست و دو سه روز قبل از این حادثهی دردناک به ایشان نوشتهام، چنین نوشتهام: «در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که این دو شهر را باید دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یک گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یکی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر-آبادان و اهواز-آبادان حفاظت کنند. تانکها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانک دشمن محفوظ بمانند و از پیشروی دشمن جلوگیری کنند و برای نیروهای ضد تانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد. شما در تلگراف از من پرسیدهاید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع ندادهام. مایهی تعجب است. نیروئی که من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید، بلکه نیروهای پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که به قول خودتان شما هر روز دو بار از آن بازدید میکنید. من میگویم این نیرو که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهرهبرداری واقع نشده است، میتوانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.
همان وقت این نامه را به دفتر امام و اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم و به شورای عالی دفاع هم برای ثبت در تاریخ فرستادم. سوابق نامه این است که من خدمت امام رسیدم. ایشان در پیام کوتاهی که به وسیلهی من به همهی سران نظامی دادند، چند نکتهای را گفتند. از جمله این بود که: «در کار آبادان و خونینشهر، از سوی مسئولان احساس تعلل میکنم. اگر نمیتوانید، به من بگوئید تا خود در اینباره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم.» این عین عبارت امام بود که من یادداشت کردم و بلافاصله به آقای بنیصدر تلگراف کردم. آقای بنیصدر در پاسخ تلگراف من یک تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهارات من به شدت رنجیده و طلبکار و ناراحت شدند که چرا چنین تلگرافی زدهاید. من در پاسخ تلگراف ایشان این نامه را نوشتم که خیلی مفصل است و فقط بخشی از آن را خواندم. ایشان در کارنامهای که همان روزها نوشته بود و به خاطر مسائلی در روزنامهی انقلاب اسلامی چاپ نشد، (اگر یادتان باشد، یک شمارهی انقلاب اسلامی بدون کارنامه درآمد. نسخهی چاپ نشدهی آن کارنامه الان در اختیار من است.) ایشان در این کارنامه از این حادثه، مسألهی خرمشهر و تکیهی ما روی مسأله چنین یاد میکند: «از آبادان تلفن میشد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضویفر که در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، میگفتند حصبه دارد و پیدرپی میگفت: «شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خداوند و در برابر ملت مسئول هستید.» بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیروها در کف دست من است که به سوی تو پرتاب کنم. آن روز که باید عقل به خرج میدادید، ندادید. حقیقت را از من پنهان کردید و به فرصتطلبها میدان دادید و آنها هم تیشه را برداشتند و به ریشهها زدند.
(توضیح حجتالاسلام خامنهای: منظور ایشان مسألهی کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیشروی دشمن در 80 کیلومتر در خاک ما آن مسأله است.)
کی مانده است که برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینهای یاری نکردید، در همه حال و در هر کاری، تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید ...»
در صفحهی بعد، باز مینویسد: «البته اگر جنگ را هم تمام کنیم، تازه اول داستان است. مشکلهایی از این گندهتر سر راه ماست. هشدارها دادم وقتی همهی اینها بیفایده شد. در 17 شهریور مسأله را باز در میان گذاشتم و باز هشدار دادم. متأسفانه روز بعد «سه تفنگدار» زبان به اعتراض به صورتی که همه از آن اطلاع دارند، گشودند. جوری هم رئیس مجلس عنوان مطلب کرد که پنداری امام به او گفته است این کار را بکنید. بعد معلوم شد امام گفته است که مرا با این کار کاری نیست. خود دانید، یا بکنید یا نکنید. (توضیح حجتالاسلام خامنهای: که من لازم میدانم این جا شهادت خودم را بگویم: من خدمت امام رسیدم. بعد از 17 شهریور، ایشان بعد از مبالغی صحبت به من فرمودند که آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند. بخشی از بعضی از خلافهای آقای بنیصدر را جواب دادند. این تعبیر امام بود که من همان وقت به این برادرها و به بقیهی برادرها گفتم که تعبیر امام این است، ایشان اینطوری میگویند.) آقای رجایی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت اگر به وزرای او توهین شود، یا جای اوست یا جای من و هرگز در کنار رئیس جمهور به سر یک میز نخواهد نشست. صحیح!! مدعی منتخب مردم شد. باز هم از هر سوی به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم ... (بعد از چند سطر) خب خود اینها که این جور دنبال قدرت میدویدند، اینها که میخواستند و میخواهند همهی ابزار عمل قدرت در دستشان باشد، کجا هستند؟ چرا به فریاد آبادان و خرمشهر نمیرسند؟ (خرمشهر را گذاشته است حالا که آقای رجائی پست نخستوزیری را گرفته است، به آنجا برسد.) گفتند نیروی مردمی به آنجا میبرند؛ پنج هزار، ده هزار، بعد شد 500 تا که هنوز هم نرسیده است. بله آنجا که پای خطر هست، آنها نیستند.»
من در همین نامه، دروغ ایشان را آشکار کردهام و نوشتهام که نیروی مردمی را پنج هزار نفر ما فرستادیم و وارد آنجا شدند (فرستادیم که من نفرستادم، من در اینجا به کمیته و سپاه گفتم، با مشهد تماس گرفتم، با همهی جاهایی که ممکن بود) پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.
11- رئیسجمهور باید در تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام تودههای میلیونی کشور است، حائز اهمیت فراوان است.
کفایت سیاسی رئیسجمهور در درک صحیح پایههای رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی میکند. آقای بنیصدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر حفظ آرامش و جلوگیری از تشنجآفرینی را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او و رهنمودهای امام در آنچه که گذشت و بیشتر از آن، در رفتار مشهود چند ماههی اخیر او قابل تشخیص است، اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شمارهی کارنامهی منتشر نشده چنین میگوید:
«خواستم که این گروهها را از خود براند یا بگذارد که ما با کمک مردم آنها را از سر راه برداریم، ممکن نشد. هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی به سرش آمد که نتیجهی عکس داد. این آخری که شورای دفاع باشد. ... روز عید فطر من نزد امام رفتم. پنجاه و پنج دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم. بعد هم گفتم و تکرار کردم و ... و .... متأسفانه کسانی که کارشان افساد است، هر چیزی را جور دیگر وانمود کردند. نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شدهایم در برابر دشمنی که از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده میکرده است. بعد دربارهی مجلس گفتم که آقا من خواهان یک مجلس ضعیف نیستم، ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی که انتخاباتش در وضعی انجام گرفت که گرفت، که کسانی انتخاب شدند که شدند، مجلسی نیست که با احساس مسئولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهار نظر کند. در مدتی که از عمر مجلس میگذرد، محصول کار، دولت رجایی است. در یک نامه به امام نوشتم که مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز دشمن، به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ ...»
12- نفی قدرت مطلقه از ویژگیهای انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع دارد و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایهی شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای قانونی، شکل گرفته است. آقای بنیصدر، درست به عکس، همواره جویا و تلاشگر قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت میشود و او این مقاومت را کارشکنی مینامید و جای تأسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار میکنند و قولاً و عملاً به قدرتطلبی و قدرتگرایی جنبهی مشروعیت میدهند.
ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی که قوا را منفک و مستقل میشمارد و برخلاف اصول مردمگرایی، معتقد بود که مجلس باید هماهنگ با رئیسجمهور باشد. این توهینی آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار میشد. دستگاه قضایی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع میکرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانیون بودند، به قدرتطلبی و فسادگرایی، متهم میکرد. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تعبیر و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نکرد. ایشان در 12 فروردین 1360 اطلاعیهای داد و استناد آورد به نص صریح قانون اساسی و بند پنج بیانیهی مورخ 25/12/59 رهبر انقلاب که گفتهاند «مسائل مربوط به دفاع در شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی میشود و بعد از تصویب، تصمیمگیری با فرمانده کل قواست و بدون این نباید در مسائل دفاعی تصمیمی انجام بگیرد. لازم میداند به کلیهی ارگانها، وزارتخانهها و نهادها و سازمانهای دولتی یادآور شود که کلیهی فعالیتهای تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادها، طرحهای سیاسی دربارهی جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه که به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد، باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب به وسیلهی فرماندهی کل نیروهای مسلح، ابلاغ و به اجرا گزارده بشود.» این را ایشان به صورت اعلامیهای عنوان میکند و استناد میکند؛ اولاً به قانون اساسی ثانیاً به فرمان امام.
در قانون اساسی راجع به شورای عالی دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده است؛ به صورت تطوری در ضمن وظایف رهبر اشارهای به شورای عالی دفاع است که در آن اشاره، شورای عالی دفاع هیچ یک از آن وظایفی را که ایشان ذکر کردند، برعهده ندارد. در فرمان مورخ 25/12/59 امام هم عیناً همینطور، یعنی قبلاً امام فرمانی داده بودند که طبق آن شورای انقلاب موظف و متعهد کلیهی امور مربوط به جنگ بود و در فرمان 25 اسفند، این وظایف را امام از شورای عالی دفاع گرفتند و شورای عالی دفاع را طبق قانون اساسی منظور داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکاری را در اعلامیه میگنجاند و به آن استناد میکند و مقصودش این است که آقای رجایی همان وقت یک اظهاری در زمینهی مسائل بینالمللی کرده بودند. ایشان میگفتند این به جنگ مربوط است و شما چرا در سیاست خارجی که به جنگ مربوط است، با یک یا دو واسطه، این اظهار را کردهاید؟ این اعلامیهی ایشان و نحوهی بهرهبرداری ایشان از قانون اساسی است.
و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبهای اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عوض کنند نه من. یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنیصدر عوض شوند. به نظر میرسد که منافی این خصلت با تقوی و امانت که از اهم شرایط ریاست جمهوری است، اظهر من الشمس باشد.
13- عجیبترین پدیدهای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یک دولت غیر معقول است. بارها ایشان مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در براب
اشاره حضرت آقا مقام معظم رهبری (حفظه الله) به لفظ حکمت هم خیلی قابل دقت است،
اینکه بعضی دائم به لفظ فلسفه گیر می دهند و می گویند حکمت درست است، صحیح می فرمایند اما ملاحظه کنند که :
این فلسفه ای که سالهاست حکمایی مثل حاج ملاهادی سبزواری (ره) تا عصر ما و حکیمانی مانند حضرت امام (ره) و علامه طباطبایی (ره) مدرس و مفسر آن هستند (البته به علاوه ابتکارات و نوآوری های خودشان)؛
این را پایه گذارش جناب صدرالمتألهین ملاصدرا (ره)،
حکمت متعالیه نامیده است؛
امروز هم در حوزه های علمیه دو کتابی که به صورت رسمی تعلیم و تدریس می شود؛
بدایه الحکمه و نهایه الحکمه است؛
پس حکیمان الهی نیز خود همه هم و غم شان تفسیر آیات قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بوده و هست.
و عرفاءبالله و بأمرالله بیشترین اهتمام را در قرآنی بودن و قرآنی اندیشیدن داشته اند.
که این سخن در جای خودش قابل بررسی مفصل و مستدل می باشد.
به اصل سخنان مقام معظم رهبری مراجعه نمایید و سخنان ایشان را دقیق مطالعه بفرمایید :
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8616
رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنهاى، در روز 24 تيرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علميه
ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.
در حوزه علميه نجف اشرف
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.
مبارزات سياسى
آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)
آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
دوّمين بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
سوّمين و چهارمين بازداشت
کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.
پنجمين بازداشت
حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».
بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.
در تبعيد
رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.
در آستانه پيروزى
درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پيروزى
آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازيم:
٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین روز از بهار پرطراوت و زیبای ۱۳۹۱، عصر امروز (سه شنبه) در اجتماع عظیم زائران و مجاوران حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) ضمن تبیین موفقیتهای گوناگون ملت ایران در سال نود در مقابل رجزخوانی های سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی دشمن، حراست غیرتمندانه از منابع نفتی ایران را علت خصومت زورگویان جهانی با نظام اسلامی خواندند و تأکید کردند: جمهوری اسلامی مانند شیر از حقوق ملت ایران دفاع می کند.
رهبر انقلاب اسلامی در اولین بخش از سخنانشان در اجتماع پرشور زائران و مجاوران حرم رضوی، با تبریک مجدد عید نوروز به همه ایرانیان، به ترسیم تصویری عینی و دقیق از نقاط قوت عملکرد ملت ایران و طرحها و تلاشهای بدخواهان این ملت در سال ۹۰ پرداختند تا موقعیت ایرانیان و دشمنانشان در این رویارویی راهبردی مشخص تر شود.
ایشان، هدف اصلی رجزخوانیها، لشکرکشی های «تبلیغاتی – سیاسی – اقتصادی» و تهدیدات نظامی – امنیتی امریکا و دیگر بیگانگان بدخواه را، مرعوب کردن، ناامید ساختن و متوقف کردن ملت ایران دانستند و افزودند: آنها در سال ۹۰ همه توان خود را بهکار گرفتند تا به این ملت شجاع، زنده و پرنشاط ثابت کنند که ایرانیان «نمی توانند»، اما ملت، با تعالیمی که امام بزرگوار به او داده بود، بطور مکرر به همه جهان و به همه بیگانگان فهماند که به کوری چشم دشمنان، «ما می توانیم».
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به این واقعیت که نقاط قوت عملکرد ملت در جمع بندی نهایی، بسیار بیشتر از نقاط ضعف است، همراهی تحسین برانگیز مردم با مسئولان را موجب نتایج اقتصادی قابل توجهی در سال ۹۰ خواندند که مسئله هدفمند کردن یارانه ها از مهمترین آنها بوده است.
ایشان، با استناد به دیدگاه مشترک همه کارشناسان اقتصادی درباره ضرورت اجرای هدفمند کردن یارانه ها خاطرنشان کردند: در سال ۹۰، دولت و مجلس با وجود شرایط دشوار و پیچیده ای که تحریم ها ایجاد کرده بود، مراحل مهم و قابل توجهی از این کار بزرگ را با پشتیبانی و همدلی مردم به پیش بردند که البته کار هنوز تمام نشده است.
رهبر انقلاب اسلامی، توزیع عادلانه یارانه ها و بهبود زندگی طبقات ضعیف را از جمله نتایج هدفمند کردن یارانه ها دانستند و افزودند: اصلاح نسبی در چرخه معیوب تولید و حرکت به سمت «متعادل کردن مصرف و بازده» از دیگر اهدافی بود که سال گذشته به همت مردم و مسئولان در فعالیتهای تولیدی محقق شد.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به مدیریت حاملهای انرژی، صرفه جویی و کاهش مصرف بنزین در حد تقریبی، تولید داخل را امتیاز بزرگی برای کشور برشمردند و افزودند: این کار مهم در شرایط تحریم انجام شد و نقشه توطئه آمیز دشمنان را خنثی کرد.
پیشرفتهای ملت در عرصه علم و فناوری و تأثیر این پیشرفتها در مسائل اقتصادی نکته عمده دیگری بود که رهبر انقلاب در تبیین دستاوردهای ملت ایران در سال ۹۰، در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی به آن پرداختند.
ایشان با اشاره به حساسیت ویژه و همیشگی خود به پیشرفت کشور در عرصه علم و فناوری، تحقق این هدف را از پایه های اقتدار اقتصادی و استغنای سیاسی کشور خواندند و با استناد به گزارشهای مراکز معتبر علمی جهان تأکید کردند: سطح پیشرفتهای علمی ایران، بسیار بیشتر از حدی است که تاکنون مردم از آن مطلع شده اند.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: گزارشهای معتبر بین المللی نشان می دهد ایران با رشد ۲۰ درصدی علمی، سریعترین رشد علمی جهان را داراست و در سال ۹۰ با در اختیار داشتن رتبه اول علمی در منطقه، در میان همه کشورهای جهان به رتبه هفدهم دست یافته است و این موفقیتهای بسیار ارزشمند در حالی به دست آمده که دشمنان برای جلوگیری از پیشرفت ایران برروی تحریم های به قول خودشان فلج کننده، سرمایه گذاری و شرط بندی می کردند.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به پیشرفتهای جوانان دانشمند ایران در زیست فناوری، نانو و هوافضا افزودند: جوانان پرافتخار ملت در سال ۹۰، موفق به غنی سازی ۲۰ درصدی شدند و دشمن را متحیر ساختند.
ایشان خاطرنشان کردند: در حالی که در سال ۸۹، امریکاییها با وجود آگاهی از نیازهای دارویی ملت ایران می خواستند با باج خواهی و زورگویی اورانیومهای غنی شده ایران را به بهانه دادن اورانیوم ۲۰ درصد از کشور خارج کنند اما جوانان ما، با اتکا به توانایی و هوش تحسین برانگیزشان، این کار سخت و پیچیده را انجام دادند و اکنون انواع رادیو داروهای مورد نیاز هزاران بیمار، با سوخت هسته ای داخلی، تولید می شود.
تولید صفحه سوخت هسته ای در داخل کشور از دیگر واقعیاتی بود که حضرت آیت الله خامنه ای با استناد به آن، سال نود را برای ملت ایران سالی درخشان و برای دشمنان ملت، سالی نومید کننده برشمردند.
ایشان افزودند: بیگانگان می گفتند اورانیوم های تولید شده را به ما بدهید تا در یک کشور دیگر غنی سازی ۲۰ درصد کنیم و سپس در کشوری دیگر این بیست درصد را به صفحه سوخت تبدیل کنیم اما جوانان ما، همه این کارها را خودشان انجام دادند.
رهبر انقلاب، افزایش ۶ برابری داروهای نوترکیب و افزایش خدمات دانش بنیان را از دیگر دستاوردهای سال ۹۰ برشمردند و با اشاره به بازدید هفته گذشته خود از پژوهشگاه صنعت نفت افزودند: در این بازدید، پیشرفتهایی مشاهده شد که روزی قابل تصور نبود و تکرار این واقعیات در مراکز مختلف، نشان می دهد که اینگونه پدیده های شوق برانگیز، استثنا نیست بلکه، به یک قاعده تبدیل شده است.
حضرت آیت الله خامنه ای، با اشاره به ویژگی هایی نظیر «روحیه و فکر جهادی» و اعتماد به نفس بالای دانشمندان جوان کشور افزودند: در بازدید از پژوهشگاه صنعت نفت این واقعیت بار دیگر مشخص شد که جوانان خوشفکر و پرتلاش کشور، تحریم ها را فرصتی برای پیشرفت می دانند و این نگاه ارزشمند همراه با تکیه دستگاهها به جوانان، و گسترش همکاری دانشگاه با صنعت، چشمهی جوشان خلاقیت استعدادهای ایرانی را شکوفا کرده است.
حضرت آیت الله خامنه ای، با اشاره به آثار مستقیم اقتصادیِ پیشرفتهای علم و فناوری تأکید کردند: اینگونه پیشرفتها، نشانه هایی حقیقی از جهاد اقتصادی است.
رهبر انقلاب اسلامی، عربده کشی دشمنان بدخواه ملت را در سرتاسر سال ۹۰، نشانه بی نتیجه بودن اقدامات آنان دانستند و افزودند: عوامل دولت امریکا، در سراسر جهان به راه افتاده اند تا به خیال خود، تحریم ها را عملی کنند و با ضربه زدن به مردم ایران؛ میان آنها و نظام جدایی بیاندازند اما این تلاشها نیز راه به جایی نخواهد برد.
حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین دستاوردهای دیگر ملت در سال ۹۰، به دیپلماسی فعال در مسائل منطقه ای اشاره کردند و افزودند: در سال گذشته جمهوری اسلامی به مرکز توجه دنیای بیدار شده اسلام تبدیل شد.
ایشان همچنین در زمینه خدمات اقتصادی، ساخت دهها هزار خانه و تلاش بی وقفه در عرصه هایی نظیر راهسازی و مسکن روستایی را طلیعه دهه پیشرفت و عدالت برشمردند و افزودند: این واقعیات، بدخواهان عنود را ناامیدتر می کند.
حضرت آیت الله خامنه ای حضور پرشکوه ملت در انتخابات ۱۲ اسفند را یکی دیگر از حرکتهای تحسین برانگیز ملت در سال گذشته برشمردند و افزودند: امیدواریم در مرحله دوم انتخابات نیز همین شکوه و زیبایی تکرار شود.
تلاش ۶ ماهه و بیوقفه رسانه های سیاسی بیگانگان برای دلسرد کردن مردم نسبت به انتخابات و ترور دانشمندان هسته ای برای ترساندن ملت از جمله روشهایی بود که رهبر انقلاب در تشریح فعالیتهای ضد انتخاباتی بدخواهان ملت، به آنها اشاره کردند.
ایشان حضور مردم در انتخابات ۱۲ اسفند را از متوسط حضور ملتها در انتخابات مجالس بیشتر دانستند و با اشاره به متوسط ۳۰ تا ۴۰ درصدی مشارکت مردم امریکا در انتخابات کنگره، مجلس ملی و مجلس سنا تأکید کردند: حضور بسیار مهم و بیش از ۶۴ درصدی ملت ایران، در مقایسه با این آمار، حقیقت خود را بیشتر آشکار می کند.
رهبر انقلاب اسلامی، حضور تحسین برانگیز ملت در انتخابات مجلس را یک رسانه صادق و پر قدرت برای نشان دادن واقعیات ایران دانستند و افزودند: بیگانگان می خواستند با فضاسازی و هیاهو، ۱۲ اسفند را روز سرخوردگی ملت و نظام قرار دهند اما این روز به برکت آگاهی و نشاط ملت به روز سربلندی ملت و نظام اسلامی تبدیل شد.
حضرت آیت الله خامنه ای پس از ترسیم موقعیت ملت ایران و دشمنان در سال ۹۰، به طرح یک پرسش اساسی پرداختند: چرا جبهه استکبار با این ملت و با نظام اسلامی دشمنی می کند؟
رهبر انقلاب در پاسخ به این سؤال با رد بهانه های متفاوت و نوبه ای بیگانگان از جمله مسئله هسته ای و حقوق بشر تأکید کردند: علت اصلی خصومتها و کینه ورزی زورگویان این است که نظام اسلامی مقتدرانه از ثروت عظیمِ نفت و گاز ایرانیان حراست می کند.
ایشان در تشریح بیشتر این مسئله، به وابستگی عمیق کشورهای غربی به منابع نفت و گاز اشاره کردند و افزودند: آنها می دانند که منابع نفتی اشان حداکثر تا ده سال دیگر تمام می شود و رگ حیاتشان به منابع نفتی مناطق دیگر جهان بهویژه خلیج فارس کاملاً وابسته خواهد شد، به همین علت تسلط بر کشورهای دارنده منابع نفت بهویژه جمهوری اسلامی برای آنها، اهمیت بی نظیر، استراتژیک و حیاتی دارد.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به اینکه ایران در مجموع بیشترین منابع نفت و گاز جهان را داراست، افزودند: قدرتهای استکباری به خاطر تأمین منابع راهبردیشان می خواهند کشورهای دارای منابع نفت در دست آنها همچون موم باشند اما جمهوری اسلامی در مقابل خواسته های نامشروع آنها همچون شیر ایستاده است.
ایشان افزودند: کسانی که خیال می کنند با عقب نشینی در مسئله هسته ای، دشمنی امریکا تمام می شود دچار غفلتند چرا که در منطقه ما کشورهای دارای سلاح هسته ای نیز وجود دارند اما امریکا هیچ حساسیتی به آنها نشان نمی دهد پس علت دشمنی زورگویان، مسئله هسته ای و حقوق بشر نیست بلکه پاسداری غیرتمندانه ملت و نظام اسلامی از منابع ملی نفت و گاز، علت این خصومتهاست.
رهبر انقلاب اسلامی، تصور امریکاییها مبنی بر نابودی، تضعیف و یا عقب نشینی جمهوری اسلامی ایران را با ستیزه گری و تهدید و تحریم، خطایی فاحش خواندند و به آنها هشدار دادند چوب این خطای بزرگ را خواهند خورد، بنابراین بهتر است با ملت ایران محترمانه رفتار کنند.
رهبر انقلاب اسلامی، موقعیت ضعیف و متزلزل امریکا را در ورای قدرت نمایی و هیاهو و جنجال این کشور، واقعیتی انکارناپذیر خواندند و افزودند: رئیس جمهور فعلی امریکا با شعار تغییر آمد و مردم امریکا به امید خوب شدن وضع بد خود به او رأی دادند اما اکنون از لحاظ اقتصادی امریکا دچار بدهی سرسام آور و مشکلات فراوان است، از لحاظ اجتماعی جنبش تسخیر وال استریت در این کشور به راه افتاده و از لحاظ سیاسی نیز در عراق، افغانستان، پاکستان، مصر و شمال افریقا وضعیتی به مراتب بدتر از گذشته دارد.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: البته ممکن است امریکایی ها خطرآفرینی و یا دیوانگی کنند ما ضمن تأکید بر اینکه سلاح اتمی نداریم و تولید نیز نمی کنیم، اعلام می کنیم در مقابل تهاجم احتمالی آنها یا رژیم صهیونیستی، در همان سطحی که به ما حمله شود به آنها حمله خواهیم کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای شکست باطل در حمله به جبهه حق را سنت تخلف ناپذیر الهی دانستند و تأکید کردند: ملت آماده، عازم و با نشاط ایران، در فکر تهاجم و تجاوز نیست اما به هستی، ثروت، هویت، اسلام و جمهوری اسلامی خود با تمام وجود دلبسته است و از آنها دفاع خواهد کرد.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به شعار سال نو یعنی «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» افزودند: در تحقق این هدف بسیار مهم همه مسئول هستند.
حمایت و تقویت تولید داخلی با استفاده از صندوق توسعه ملی، مهمترین نکته ای بود که ایشان در بخش وظایف دولت در روند تحقق شعار سال نو، مورد تأکید قرار دادند.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: مجلس نیز باید در این روند با همراهی دولت، رونق تولید ملی را در دستور کار قرار دهد.
رهبر انقلاب اسلامی تولید محصولات داخلی مرغوب و با دوام و کاهش قیمت تمام شده محصولات را تا جای ممکن، از وظایف نیروهای کار و سرمایه دانستند و افزودند: در این زمینه نیز بخشهای دولتی و مجلس با بخشهای تولیدی همراهی کنند.
ایشان، فرهنگ غلط تفاخر به مصرف کالاهای خارجی را مورد انتقاد قرار دادند و خاطرنشان کردند: برخی تولیدات داخلی به خاطر این فرهنگ غلط با مارک خارجی به فروش می رسد اما این مسئله به ضرر کشور است و به پیشرفت و آینده ایران لطمه می زند و مردم عزیز با همت و اراده خود، این فرهنگ غلط را اصلاح کنند که این خود، نوعی جهاد اقتصادی است.
حضرت آیت الله خامنه ای در آخرین بخش از سخنان خود در اولین روز سال نو، اتحاد و یکپارچگی را نیاز جدی کشور خواندند و با دعوت از همه برای رفتار مهربانانه و پرمحبت افزودند: سلیقه های متفاوت و دیدگاههای گوناگون نباید باعث اختلاف و تفرقه شود.
رهبر انقلاب اسلامی، منازعه بر سر مسائل مختلف سیاسی – اقتصادی و شخصیتی را باعث جری شدن دشمن برشمردند و افزودند: نباید با مخالفی که دنبال جمهوری اسلامی و دنبال حق است اما راه را اشتباه می رود، همانند معاندان نظام برخورد کرد.
ایشان با ابراز تأسف از عملکرد بی مهابا و اختلاف برانگیز برخی رسانه های اینترنتی افزودند: مسئولان به گونه ای این مسئله را تدبیر کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای ضمن دعوت از همه برای پایبندی به اخلاق اسلامی و قانون خاطرنشان کردند: مبادا کسانی به بهانهی این حرف جوانان انقلابی را مورد شماتت قرار دهند چرا که اینجانب همه جوانان مؤمن و انقلابی را فرزندان خود می دانم و از آنها حمایت می کنم و البته همه باید با رعایت اخلاق اسلامی، قانون را مراعات کنند.
ایشان همچنین مجلس و دولت را به حفظ متقابل حریم یکدیگر توصیه مؤکد کردند و در پایان بار دیگر برای ملت ایران، سالی پرنشاط همراه با موفقیت و خوشبختی آرزو کردند.
پیش از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی در سخنانی با اشاره به تحولات بزرگ منطقه و جهان اسلام در یک سال گذشته که منجر به تشکیل دولت های جدید و سرنگونی برخی دیکتاتورهای مستبد شد، این تغییرات بنیادین را مرهون نقش، کلام و اندیشه های امام راحل و سیاست های نظام اسلامی و هدایت های رهبری آن دانست.
وی آینده اسلام را روشن و امیدآفرین توصیف کرد و گفت: جمهوری اسلامی در یک سال گذشته به رغم همهی فشارها و تهدیدات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نشان داد بر همهی توطئه ها غلبه یافته است.